وبلاگ :
دختــــر بهــــار
يادداشت :
يه داستان خيلي باحال....
نظرات :
0
خصوصي ،
4
عمومي
پارسي يار
: 0 علاقه ، 4 نظر
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
فرهاد فياض
ساناز جون سلام بنده نتيجه اخلاقي اين داستان رو نفهميدم . ميشه توضيح بدين؟
در ضمن به اين ادرس هم سري تشريف بياريد ممنون ميشم.
www.ashiqaneh.mihanblog.com
پاسخ
سلام واقعآ نفهميدي؟؟؟؟؟؟ يه بار ديگه بخون ميفهمي................................................................................. پي بردي خبرم کن برات جايزه بخرم...
+
پترس
والا. فکر کردن فقط خودشون بابا بزرگ داشتن.
ميمونه رو ديدي فرستادنش فضا؟
اين نتيجه اذيت کردن پدربزرگ من بود. فرستادمش فضا تا عبرتي شود براي ديگر ميموناي ديگه
پاسخ
آره ميمونه رو ديدم خييييييييييلي دلم براش سوزيد... ديدي چه جوري نگاه ميکرد بيچاره ...از تو چشاش ميخوندم ميخواد پاشه اون مرد رو يه پس کتک حسابي بزنه ولي جلو دوربين آبرو داري ميکرد... راستي تو جاش بودي چيکار ميکردي؟؟؟؟؟؟؟؟؟
+
ياري از غرب(ايراني
سلام دوست عزيز يک بار خودت مراجعه کردي به نوشته هايت که در متن سيا ه خوانده نمي شود؟
پاسخ
سلام سلام سلام بله بله بله شرمنده درست شد بفرماييد مطالعه بفرماييد...خيلي ممنون که گفتين..