سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

خیلی وقت بود رفته بود تو اتاقش حسابی داشت تیپ میزد در حال درست کردن موهاش بود که گوشیش زنگ زد

_ کجایی پ ؟

_خیله خب بابا الآن میام.

زد از اتاقش بیرون سوشرتش رو از روی دسته ی مبل برداشت و رفت بیرون.

باباش داد زد:

_باز کجا میری محسن؟

_به تو ربطی نداره.

تا رسید سر کوچه پرید روی موتور , رفیقشم گازشو گرفت و رفت...

محسن:از بچه ها کیا میان؟

_نمیدونم , خبر ندارم.

_محسن گوشیت داره زنگ میزنه نمیشنوی ؟

_چرا میشنوم ولش کن .

_خب وردار ببین کی پشته خطه خودشو کشت.

_سرخره

_سرخر کیه دیگه؟

_ایشالا زودتر بمیره از دستش خلاص شم.

_کی بمیره ؟

_بابام دیگه , حوصله پیر پله هارو ندارم.

_عجب آدمی هستی تو دیگه حرفشو گوش نمیدی لااقل احترامشو نگر دار , بهت میگم وردار گوشیو.

_خیله خب بابا کچلم کردی...... الو؟ چی میگی؟

_چرااینقد طولش میدی تا جواب بدی , حالا اگه رفیقات زنگ میزدن به ثانیه نمیکشبد گوشیو ور میداشتی...

_زود تمومش کن کار دارم چیکار داری؟

_هیچی بابا دلم شور میزنه , کجا میری؟

_مرده شور اون دلتو ببرن که همش بد میگه, میرم قبرستون......

.......................

_الو.........

_الو ؟محسن ؟بابا چرا جواب نمیدی ؟ چرا اینقد یه دفعه اونجا شلوغ شد؟ الو؟........

صدای همهمه ی مردم میومد که میگفتن بیچاره ها هر دوتا شون درجا تموم کردن... آمبولانسو خبر کنید ببرنشون قبرستون.

 

ممنون از نظرت..

 



[ دوشنبه 91/10/25 ] [ 4:36 عصر ] [ ساناز جم ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه