سفارش تبلیغ
صبا ویژن


آخرین سه شنبه سال خورشیدی را با بر افروختن آتش

و پریدن از روی آن به استقبال نوروز می رویم

سرخی تو از من ، زردی من از تو

جشن باستانی چهارشنبه سوری مبارکدوست داشتن

.

.

.

پیشاپیش آغاز مانور جنگ جهانی سوم

و شبیه سازی انفجار های قاره ای

و آزمایش بمب های اتمی

بر تو مسئول ویژه برگزاری مراسم مبارک !

.مؤدب

.

.

بیا در غروب آخرین سه شنبه سال برای گردگیری

افکارمان آتشی بیافروزیم کینه ها را بسوزانیم

زردی خاطرات بد را به آتشو سرخی عشق را از

آتش بگیریم آتش نفرت را در وجودمان خاموش کنیمآفرین

.

.

 

.

با توجه به نزدیک شدن چهارشنبه سوری

قبل از پریدن از روی آتش به موارد زیر توجه کنید:

1 سایز خشتک

2 زاویه پرش

3 دوری از هر گونه هیجان و جو زدگی علی الخصوص جلوی دخترا

4 فاصله مناسب تا شعله های آتش در هنگام پرش

5 توکل به خدا

آبروی شما آبروی ماست …. ستاد پیشگیری از حوادث غیر مترقبه !خیلی خنده‌دار

.

.

 



[ شنبه 91/12/26 ] [ 3:11 عصر ] [ ساناز جم ]

نظر

وقتی این متنو خوندم واقعآ تحت تآثیر قرار گرفتم....

 

سلام حاجی....

شنیدم حاج خانم برای چندمین بار دلش هوس طواف کعبه کرد 

شما هم از خدا خواسته لبیک گفتی...

 مکه خوش گذشت ؟ ...

خدایت خوب بود... دینت کامل شد، سنگ هایت را به شیطان زدی؟!

حاجی سوغاتی هایت بوی ندامت می دهند؟! حاجی، لباست از جنس اعلاست؟ 

 حاجی عجب دمپایی سفیدی؟!

سفر چطور بود حاجی..؟؟ خوش گذشت....؟؟

شنیدم حاج خانم بسیار ولخرجی کرده و چند النگو و سینه ریز گرانخریده....

حاجی جان خبر داری آقا رضا

همین همسایه چند خانه بالاتر....

کلیه اش را فروخته تا برای دخترش جهاز بخرد...؟؟؟

دخترش 3 سال است مراسمش هرماه عقب افتاده....

طفلکی ها هفته قبل بعد از 3 سال مراسم ساده ای گرفتند و ازدواج کردند.

آنها را بی خیال حاجی جان...اصل حالت چطور است...؟؟

شنیدم دیشب شام مفصلی به مهمانها داده ای.....

چند کودک گرسنه دم در هی اذیت میکردند !!!!!

و غدا میخواستند...آنها را دیدی حاجی...؟؟

حاجی، با این همه ریا، باز هم مکه خوش گذشت ت ت ت ؟!

سرت را درد نیاورم حاجی جان...

زیارت قبول....


 



[ پنج شنبه 91/12/17 ] [ 2:37 عصر ] [ ساناز جم ]

نظر

 

از تنگنای محبس تاریکی

از منجلاب تیره ی این دنیا

بانگ پر از نیاز مرا بشنو

آه ای خدای قادر بی همتا

 

یکدم ز گرد پیکر من بشکاف

بشکاف این حجاب سیاهی را

شاید درون سینه ی من بینی

این مایه ی گناه و تباهی را

 

دل نیست این دلی که به من دادی

در خون تپیده آه رهایش کن

یا خالی از هوا و هوس دارش

یا پای بند مهر و وفایش کن

 

تنها تو آگهی و تو می دانی

اسرا آن خطای نخستین را

تنها تو قادری که ببخشایی

بر روح من صفا ی نخستین را

 

آه ای خدا چگونه تورا گویم ؟

کز جسم خویش خسته و بیزارم

هر شب به آستان جلال تو

گویی امید جسم دگر دارم

 

از دیدگان روشن من بستان

شوق بسوی غیر دویدن را

لطفی کن ای خدا و بیاموزشش

از برفق چشم غیر رمیدن را

 

عشقی به من بده که مرا سازد

همچون فرشتگان بهشت تو

یاری به من بده که در او بینم

یک گوشه از صفای سرشت تو

 

یک شب ز لوح خاطر من بزدای

تصویر عشق و نقش فریبش را

خواهم به انتقام جفا کاری

در عشق تازه فتح رقیبش را

 

آه ای خدا که دست توانایت

بنیان نهاده عالم هستی را

بنمای روی و از دل من بستان

شوق گناه و نقش پرستی را

 

راضی مشو که بنده ی ناچیزی

عاصی شود به غیر تو روی آرد

رضی مشو که سیل سرشکش را

در پای جام باده فرو آرد

 

از تنگنای محبس تاریکی

از منجلاب تیره ی این دنیا

بانگ پر از نیاز مرا بشنو

آه ای خدااااااای قادر بی همتا

دوست داشتن

 



[ دوشنبه 91/12/14 ] [ 12:8 عصر ] [ ساناز جم ]

نظر

::

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه